گاهی سکوت علامت رضایت نیست شاید ، کسی دارد خفه میشود پشت سنگینی یک درد …
کهنه فروش داد می زنه چراغ شکسته می خریم ، کفشای پاره می خریم ، اسباب کهنه می خریم ، بی اختیار داد می زنم : کهنه فروش قلب شکسته می خری ؟
چه ساده با گریستن خویش زاده می شویم و چه ساده با گریستن دیگران از دنیا می رویم و میان این دو سادگی معمایی می سازیم به نام زندگی .
برای تو از تمام گل های سرخ هستیم چیدم و دست هایم از خارهای وحشی زخمیت ، و تو باز هم می گویی کم است .
من نمی گویم هرگز نباید در نگاه اول عاشق شد ، اما اعتقاد دارم باید برای بار دوم هم نگاه کرد . (ویکتور هوگو)
نزار که از سکوت تو پر پر بشن ترانه ها ، دوباره من بمونم و خاکستر پروانه ها ، چیزی بگو اما نگو از مرگ یاد و خاطره ، کابوس رفتنت بگو از لحظه های من بره .
برای قصه ای که با “یکی بود و یکی نبود” شروع میشود
پایانی بهتر از آوارگی کلاغ نمی توان نوشت
در گورستان صلیبی می گذارم تا همه بدانند در آنجا مرده ای هست ، پس تو هم به قلب صلیبی بیاویز تا همه بدانند گورستان من قلب توست .
نظرات شما عزیزان:
